اشک اسمان
هرکی خوابه خوش به حالش ما به بیداری دچاریم...
ميروم خسته و افسرده و زار سوي منزلگه ويرانهي خويش بخدا ميبرم از شهر شما دل شوريده و ديوانهي خويش ميبر م ، تا كه در آن نقطهي دور شستشويش دهم از رنگ گناه شستشويش دهم از لكه ي عشق زينهمه خواهش بيجا و تباه ميبرم تا زتو دورش سازم ز تو، اي جلوه ي اميد محال ميبرم زنده به گورش سازم تا از اين پس نكند ياد وصال ناله ميلرزد، مي رقصد اشك آه، بگذار كه بگريزم من از تو ، اي چشمه ي جوشان گناه شايد آن به كه بپرهيزم من بخدا غنچهی شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد شعلهي آه شدم، صد افسوس كه لبم باز بر آن لب نرسيد عاقبت بند سفر پايم بست ميروم ، خنده به لب، خونين دل ميروم، از دل من دست بدار
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |